دلارام معصومیان

متولد ۱۳۹۲

دلارام معصومیان

متولد ۱۳۹۲

وبلاگ شخصی دلارام معصومیان

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلارام» ثبت شده است

ذوق و شوق تو برای یلدا معرکه بود...

حوصله و هنر تو برای تدارکات عالی بود...

اگر اینهمه انرژی مثبت و ذوق نبود من هرگز به فکر تدارکات ویژه برای یلدا نبودم... روز قبل با خودم فکر میکردم در این یلدا خیلی زودتر خواهیم خوابید, دورهم به صرف چای و بیسکوییت کافی است و برای ما که شب گذشته مهمان باباحسین و مامان نصرت بودیم و یلدای زودهنگام داشتیم نیازی به جدی گرفتن این شب نیست.

اما...

تو زحمت ایده و خرید و تدارک و چیدمان را کشیدی و خیلی مشتاقانه و سازنده همه کارها را پیش بردی. خاله چکامه و عمو وحید هم مهمانمان شدند و خلاصه شب خوبی رقم خورد. به لطف تو و دل زلال شادی پسندت. 

حضرت حافظ با این مطلع قرن ها پیش غزلی گفته تا به تاریخ 1401/09/30 قرعه فالش بنام تو بیفتد

دلا رَفیقِ سفر، بختِ نیکخواهت بس ** نسیمِ روضهٔ شیراز، پیکِ راهت بس

دگر ز منزلِ جانان سفر مَکُن درویش ** که سِیرِ معنوی و کُنجِ خانقاهت بس

و ...

الان که می نویسم آخرین روزه ماه مبارک را افطار کرده ای و مشغول شستن توت فرنگی هستی که نوش جان کنی.

مبارکت باشد عزیز دلم

خوش بحال من و پدرت که چون تویی داریم.

از خیلی از آدم بزرگترها بهتر روزه گرفتی و امیدوارم که ازین پس هرکاری را با بینش و فکر انجام دهی. و از خدا میخواهم نور فهم و کمال خودش را برایت چراغ راه کند. اینکه تو با منطق و قلبت کاری را انجام دهی و همیشه وجدان و خدا را در نظر بگیری آرزوی من و پدرت است.

 

بیست و دو روز از دیماه گذشت و وقتی تو مدرسه بودی من رفتم بیمارستان و نی نی جدیدی به دنیا آمد.

اسمش را تو انتخاب نکردی چون دوست داشتی ماه رخ باشد من به قربان سلیقه و انتخابت اما من و پدرت مهرو را انتخاب کردیم.

حالا خواهر بزرگه شده ای و معلم نامبروان گیسو و مهرو هستی. همه چیز را آموزش می دهی, مهربانیheart, دلبریkiss, قدرتindecision, ناقلایی و تمارض wink

خلاصه که روزهای جالبی در پیش روست

سه خواهرون نازنین من

دلارام عزیزم

این وبلاگ در سالروز 3 سالگی ات تقدیمت میشه.

وقایع این 3 سال رو تیتر وار واست مینویسم:

13 خرداد ماه بدنیا اومدی و درست وقتی ده روزه بودی انتخابات ریاست جمهوری سال 92 برگزار شد و آقا روحانی انتخاب شد.

15 روزت بود که دل درد شدید شبونه داشتی. دکترا بهمون گفتن که دخترتون کولیک داره! درواقع بهم چسبیدگی انتهای روده است.

از 15 روزگی تا 3 ماهگی که دل درد کولیک داشتی من و بابا سوار ماشین میکردیمت و تو شهر میچرخیدیم چون با صدای ماشین و ... ساکت میشدی!

درست سه ماهه ت تموم شده بود که شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی رفتیم و گوشای نازت رو برای گوشواره انداختن سوراخ کردیم. (نگران نباش اصلا درد نداشت و فقط یه کم گریه کردی...البته تا فردا صبحش هم با من و بابایی قهر بودی)

توو 5 ماهگی تونستی بشینی و همزمان یه دندون خوشگل هم درآوردی!

8 ماهه بودی که تصمیم گرفتی  4دست و پا نکنی! و به جاش حرکت پرشی به سبک سینه خیز بزنی!

اما توی 9 ماهگی نظرت برگشت و با تلاش بابایی تونستی 4دست و پا کنی.

12 ماهت که شد و یه ساله شدی! میتونستی رو دوتا پای کوچولوت راه بری و کلی ذوق کنی از سیر کردن دنیای اطرافت!

توی 15 ماهگی تونستی دویدن رو تجربه کنی.

...

ادامه دارد...

الان باید بریم با عزیز پیاده روی کنیم

دلارام معصومیان

از مشهد امام رضا

متولد ۱۳ خرداد هزارو سیصد و ۹۲  


delaram

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۷